نفسنفس، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

نفس و مامان و بابا

دکتر جدید نفس

فدات بشه مامانی چون شما خیلی تنبلی و هنوز نه دمر میوفتی و نه 4 دست و پا میری من و بابا خیلی نگرات شدیم و بعد از دکتر جوادپور پیشه دو تا دکتره دیگه بردیمت دکتر آخر که آقای دکتر محمدوفا پروند هستن خییییییلی عالی بود و کلی معاینه کرد شما رو کلی حرکتها رو شما انجام داد و گفت خانمه محترم بچتون کاملا سالمه روش عیب نذارید فقط تن پروره که اونم سرشتیه(منظورش ارثی بود میخواست ضایع نشیم گفت سرشتی خخخ) وزنت تو 8 ماه و 13 روزگی 7960 و قدت هم 64.5 و دوره سرت هم 39 بود  خداروشکر سالم بودی و بالاخره مامان و بابا بعد از 7 تا دکتر تونستن یه دکتره عالی پیدا بکنن. الان یک هفته ای هست که جا بران درست کردم و میشینی یه کم مدته تنها نشستنت بیشتر شده و...
24 تير 1393

اولین مشهد مشدی نفس

فدات بشم چون عید زیاد مسافرت نرفتیم تصمیم گرفتیم که بریم مشهد  روز چهارشنبه 17 اردیبهشت ساعت 9:45 صبح با هواپیما زاگرس(ریز به ریز میگم که بعدا اگه ازم پرسیدی یادم بمونه ) حرکت کردیم به سمت مشهد و ساعت 11 رسیدیم تو فرودگاه ترانسفر داشتیم برایه هتل اونجا هم سوار شدیم و رفتیم هتل(قصر طلایی اتاق1514)  یه کوچولو تو هتل معطل شدیم تو هم وقته شیرت بود و داشتی نق میزدی ولی خداروشکر همه چی عالی بود و خیلی خوش گذشت, تو اتاق هم واسه شما تخت نوزاد اوردن و  خلاصه کلی حویلت گرفتن مامانی  تقریبا روزی 2 یا 3 بار میرفتیم حرم و تو زیر زمین 3 تایی میشستیم تو هم کلاااااااا تو حرم میخوابیدی  روز جمعه ساعت 17:45 بازم با پرواز ...
24 تير 1393

اولین عید نفس بانوووو

امسال اولین سال تحویلی بود که تو عشقم پیشمون بودی عزیزم  سال تحویل ساعت 20:27:07 روزه پنجشنبه 29 اسفند 1392 بود سال تحویل رو بالا بودیم و 3 تایی کنار هم بودیم چند دیقه که از سال تحویل گذشت رفتیم پایین خونه ی باباجون اینا و کلی خوش گذروندیم شب نشینی هم رفتیم خونه باباجون مجتبی عید امسال رفتیم قم خونه دایی علی و با دایی اینا رفتیم خوانسار.
24 تير 1393

واکسن 6 ماهگی نفس بانو

عزیزدلم 5 اردیبهشت با مامان جون طاهره و بابا جون اسدالله رفتیم و واکسنتو زدیم من دلم نیومد بیام و نگاهت کنم مامان جون پیشت بود بگردم برات کلی گریه کردی ولی زود هم آروم شدی خداروشکر تب هم نکردی و حالت خوب بود. 
24 تير 1393
1